روزنه

فلسفی

روزنه

فلسفی

ویژگی های قرون وسطی (4)

     

1.نزدیکترین دوره تاریخ فلسفه به فلسفه ما‎‏ٌٌ ،فلسفه قرون وسطی است . مسائل و منازعات فلسفی مشابهند .

2.وحدت اندیشه قرون وسطی :در قرون وسطی همه اشکال زندگی بشری ،علم ،دیانت ،اخلاق و سیاست ،از یک روح سیراب و سرشار بود. این دوره عاری از تضاد ها و تناقض های دوران ما بود .

3. ایجاد دانشگاه یکی از مهمترین خدمات قرون وسطی به فلسفه بود . مقصود از دانشگاه هیاتی از افراد دارای شخصیت حقوقی است که به طور حرفه ای و تمام وقت به تدریس مجموعه ای از دانش ها مشغول باشند  و آن معلومات را به شاگردانشان انتقال بدهند و برنامه درسی و روش های آموزشی مصوب داشته باشند و به ملاک های حرفه ای معین پایبند باشند . (به همین علت بسیاری از کالج ها در انگلستان اسم های مذهبی دارند . ازجمله کالج تیرینیتی (تثلیث)، کالج جیزس (عیسی ) ،کالج کرایست (مسیح )،کالج ماگدالن (مریم مجدلیه ) ،کالج کرپوس کریستی (جسد مسیح )،کالج سنت جان و ...

4.حجم آثار از لحاظ کمیت و کیفیت . توماس آکویناس (1274-1225 )حتی مطابق پایین ترین تخمین هشت میلیون کلمه مطلب نوشته است . اگر اثار منسوب به او را به این عدد اضافه کنیم  ،جمع کلمات به یازده میلیون کلمه می رسد . کل آثار ارسطو فقط یک میلیون کلمه است . کل آثار افلاطون بر نیم میلیون کلمه بالغ می شود .این هشت میلیون کلمه ،کلماتی نیست که همین طور سرسری پرانده باشد .

حجم نوشته ها عظیم است ولی از نظر دقت هم دست کمی از آن ندارد .آثار فن قرون وسطائی مباحثه  (مجادله )در نوشته های اکویناس پیداست .مدرس یکی از شاگردان ارشد را در یک طرف و یک یا چند نفر از شاگردان پائین تر را در طرف دیگر می گذاشت . شاگرد ارشد می باید از مدعای خاصی دفاع کند . شاگردان دیگر باید به این مدعا اعتراض می کردند و مدعای مقابلش را پیش می کشیدند .طرفین مباحثه باید مطابق قواعد دقیق منطق استدلال کنند . دست اخر مدرس دعوا را فیصله می داد .

5.برنامه درسی قرون وسطی بویژه بر مبنای کارهای به جا مانده از ارسطو تنظیم می شد و فلاسفه آن دوران ،سخت تلاش می کردند هر دانش ممکن را از ارسطو بیرون بکشند و جذب کنند و بعد خودشان انرا بپرورانند.

6.یکی از دل مشغولی ها در سراسر قرون وسطی این بود که می خواستند نظریات حکمای بزرگ یونان باستان را با تعالیم دین مسیح سازگار کنند . اوگوستین افلاطون را و اکویناس ارسطو را با اموزه های دین مسیح سازگار کردند .

7.فیلسوفان قرون وسطی مسیحیت را واقعیتی انکار ناپذیر می دانستند . سوالی که برای انان مطرح بود این بود که آیا باید فقط به مسیحیت ایمان داشت یا می توان از راه عقل نیز به درک آن نائل شد ؟(به هوش باشید که کس شما را نرباید به فلسفه و مکر باطل ؛پولس قدیس ).رابطه فلسفه یونانی و تعالیم انجیل چیست ؟ آیا این دو تضاد دارند ؟یا عقل و ایمان وحدت دارند ؟ اوگوستین گفته است :قلب  ما نا آرام است تا وقتی در تو آرامش یابد .فلسفه عشق به دانایی است اما در دستگاه قرون وسطی برای دو نوع عشق یعنی دانائی و عشق به خدا جائی نبود . ترس از خداوند آغاز حکمت است . فلسفه راه را دور می کند . مسیح راه نزدیک تر را نشان ما داده است .

8. تفکر سلسله مراتبی ،هم در مراتب روحانی و هم در مراتب کیهانی. جهان زیر فلک ماه و  جهان بالای فلک ماه .

9.از نظر ژیلسون کل دوره قرون وسطی به « چند خانواده معنوی » (spiritual families  ) تقسیم می شود . مراد از این خانواده ها  گروههای مختلف متفکران قرون وسطی است که هر یک بنا بر نظر خاصی که در باب مساله عقل و وحی و ارتباط ان دو داشته اند ،تقسیم بندی شده اند.

10.نخستین خانواده ها متشکل از الهی دانانی است که به نظر شان وحی به انسان اعطا شده  تا جایگزین همه معارف اعم از علوم تجربی اخلاق و مابعد الطبیعه گردد...  چون خدا با ما سخن گفته است دیگر به تفکر نیازی نیست .هم و غم هر کس باید مصروف نیل به رستگاری گردد. آن چه دانستنش در نیل به رستگاری اهمیت دارد ،در کتاب مقدس مندرج است . واقعا بدون معرفت فلسفی بهتر می توان عمل کرد تا با بودن آن . پولس قدیس گفته است :ادعای حکمت  می کردند و احمق گردیدند . به هوش باشید که کس شما را نرباید به فلسفه و مکر باطل  (رساله پولس به کولسیان ) ترتولیان :آتن را با اورشلیم چه کار ! آکادمی و کلیسا را چه نسبت است !؟کافران را با مسیحیان چه مناسبت است !؟(این خانواده ترتولیانی است ) .

11. خانواده اگوستینی .در این خانواده جهد بی ثمر می شود که از رهگذر عقل به حقیقت نیل پیدا شود و بالمآل  نائل به ایمان گردد . اگوستین عاقبت پی برد که امن ترین طریق وصول به حقیقت ،طریقی نیست که از عقل شروع شود و از یقین عقلی به ایمان منتهی گردد ؛ بلکه بر عکس طریقی است که مبدا آن ایمان است و از وحی به عقل راه جسته می شود .اگوستین : فهم ،پاداش ایمان است ،لذا در پی آن نباش تا بفهمی تا ایمان آوری ،بل ایمان بیاور  تا بفهمی . تعالیم قدیس اگوستین  به جای آن که متضمن طرد کامل کمال مطلوب حکمت فلسفی یونانیان باشد ،در حقیقت متوجه تغییر صورت آن است .آنسلم نیز از این خانواده است .آنسلم : ایمان می اورم تا بفهمم و مادامی که ایمان نیاورم نخواهم فهمید .

12.ابن رشد گرایی (برتری عقل ) . در این خانواده سعی می شود میان معرفت فلسفی و دین هماهنگی به وجود آید .ابن سینا نیز از این خانواده است . عنوان کتاب ابن رشد این است :فصل المقال فی ما بین الحکمـة و الشریعتة من الاتصال  .ابن رشد به « حقیقت دو گانه » نیز معتقد بود . به نظر او دو دسته نتیجه ،یکی حاصل فلسفه و دیگری حاصل علم الهیات می تواند در ان واحد متناقض یکدیگر و در عین حال صادق باشند .

13. خانواده تومایی . در این خانواده تمایل فزاینده ای وجود داشت ،میان علمای الهیات مسیحی ،که می خواستند میان سلسله اموری که باید به آنها ایمان اوریم و اموری که به آنها علم داریم ، خط فاصلی بکشند  بر وفق رای توماس ،با یددر فلسفه همچون فیلسوف و در الهیات همچون عالم الهیات متعاطی مسائل شویم . در توماس ،الهیات ملتزم به وحی (الهیات نقلی ) ترک می شود و الهیات عقلی چایگزین آن می شود . در ترکیب شکوهمند توماس ،نظام ارسطویی با کلام مسیحی در هم آمیخت . در واقع توماس ، فلسفه ارسطویی را برای تحکیم کلام مسیحی به کار گرفت و آن دو را هماهنگ کرد .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد