روزنه

فلسفی

روزنه

فلسفی

فلسفه :تعریف و دامنه آن (1)

    

یکی از مترجمان مشهور فلسفه غرب در ایران ،در مقدمه کتابی که در باب فلسفه نوشته است ،چنین گفته است :« می دانم که اگر از اشتقاق لغت آغاز کنم و توضیح دهم که فلسفه لفظی است مرکب از دو کلمه فیلا و سوفیای یونانی ،برخی از خوانندگان محترم از فرط تکرر مطلب یقه خود راپاره خواهند کرد ،پس ابتدا کنیم از معنی اصطلاحی و تعریف منطقی آن برچسب رای قدما و حکمای جدید ،اما اینجا دیگر نوبت بنده نویسنده است که از شدت تحیر گریبان چاک زند،زیرا در واقع یکی از مباحث عمده فلسفه همانا سعی در یافتن تعریف صحیح آن است ...»

متاسفانه _علی رغم طنز و هزلی که در سخنان مترجم فوق است _به این واقعیت باید اذعان کرد که این سوال که واقعا فلسفه چیست یکی از مشکل ترین سوالهای فلسفی است و شاید کمتر واژه ای  باشد که به اندازه فلسفه این چنین معانی متعددی داشته باشد . از این رو ارائه تعریفی رسمی و رضایت بخش از فلسفه بسیار دشوار است .

اما به رغم دشواری و صعوبتی که در تعریف و تحدید مفهوم فلسفه هست ، نمی توان از تکاپو باز ایستاد و تحیر پیشه کرد و قائل به تعطیل شد ،بلکه حتی اگر شده است کورمال کورمال ، می باید راهی در این پیشه پر پیچ  و خم و تاریک و انبوه بگشاییم ، تا اندکی از تحیر و تردید و جهل خود بکاهیم .

اماپیش از آنکه نوبت تعاریف و اصطلاحات و روابط فلسفه با سایر دانش ها برسد ، لازم است اندکی از دورتر یا بالاتر به فلسفه نگاهی بیفکنیم و پیرامون آن گردشی کنیم و احیانا شبهات ، بدفهمی ها ، و سوء تفاهم هایی را که در حول و حوش فلسفه و جود دارد ،بزدایم .

فلسه مو ضوعی نیست که منحصر به اهل فن باشد . اگر چه ممکن است عجیب جلوه کند ، اما احتمالا انسانی را نمی توان یافت که فلسفه پردازی نکند . لااقل در زندگی هر کس لحظه هایی هست که در آن لحظه ها او فیلسوف می شود . این مطلب مخصوصا در باره دانشمندان علوم طبیعی ، تاریخ نویسان و هنرمندان صادق است .

البته منظور این نیست که این نوع فلسفه پردازی خدمتی به انسانیت انجام می دهد ؛کتاب های مردم ناواردی که به فلسفه پردازی دست می زنند ، حتی اگر از فیزیک دانان یا شاعران یا دولتمردان مشهور هم باشند ، معمولا خوب از آب در نمی آید .بکرات دیده می شودکه  نتیجه کار آنان ارائه فلسفه ای ناپخته ،ساده لوحانه و اکثرا نادرست است .اما کیفیت این فلسفه ها در این جا مورد نظر نیست ، مساله مهم این است که ما همه فلسفه پردازی می کنیم و به نظر می رسد که خیلی هم فلسفه پردازی می کنیم .

آنجه مو جب شگفتی است این است که فلسفه که بطور کلی شاید به عنوان غامض ترین و انتزاعی ترین مسائل و موضوعات _که از امور عادی و مالوف بسیار دور است _به نظر آمده باشد ، وبسیاری از مردم آن را دور و خارج از علائق معمولی و ورای فهم می پندارند ،ولی با این احوال ،همه ما واجد آراء و افکار فلسفی هستیم ، هر چند ممکن است نسبت به آنها آگاه نباشیم ،یا باشیم .

دلیل این مطلب این است که اگر چه مفهوم فلسفه برای اغلب مردم مبهم است ، این کلمه در گفتگو ها و محاورات  ایشان، فراوان به کار می رود .(از جمله هنگامی که مردم می خواهند نوعی ظرز تفکر را که در جهت فعالیت های معینی است ، مورد پرسش قرار دهند ، کلمه فلسفه را استعمال می کنند ، فی المثل  می پرسند :فلسفه شما در در مورد فلان کار چیست .) چنانکه ملاحظه می شود ،مفهوم فلسفه آکنده از ابهام است ، در عین حال در تداول عامیانه شیوع و رواج دارد .

والتر ترنس استیس (w.t.stace) فیلسوف معاصر بریتانیایی ، در حایی در باب فلسفه گفته است : خیال نمی کنم سوء تفاهم عمومی ای که تا به این حد نسبت به فلسفه هست ،درباره هیچ موضوع علمی دیگری باشد. اگر قرار بود خودم را به عنوان استاد شیمی ، یااستاد ادبیات کهن ،یا استاد موسیقی  به خوانندگان روزنامه ای _تقریبا هر روزنامه ای _معرفی می کردم ،بیشتر آنها تصور کلی نسبتا مناسبی از ماهیت رشته من می داشتند ، اما اگر قرار بود خودم را به عنوان استاد فلسفه معرفی می کردم ، گمان می کنم بسیاری از خوانندگان ،نسنجیده مرا به اشراق ،یا کف بینی  یا علوم خفیه مربوط می کردند .

عده کمی ممکن بود از آنچه فلسفه فی الواقع هست ، تصور می داشتند. به گمان من این نکته حتی در دانشگاه ، حتی بین اهل فضل صادق است ، حتی کسانی که در رشته هایی چون ریاضیات ، ادبیات  کهن و زمین شناسی متخصص نیستند ، ماهیت رشته ها را بطور کلی وتا اندازه ای می شناسند ،اما ماهیت فلسفه را نمی شناسند .کسانی که تحصیلات عالی دارند ، اگر فلسفه را با کف بینی یا علوم خفیه خلط نکنند،به هر حال برسبیل عادت آن را مبهم ،گزافه  یا نوعی مجادله  مغلطه گرانه ،یا گونه ای پرسش وسیع ،ایهام دار وشاید پاسخ ناپذیر در باره جهان به شمار می آورند .

تمایل عامه بر این است که فلسفه به عنوان یک سلسله افکار پیچیده تلقی می شود .ما غالبا تصور می کنیم فیلسوف کسی است که می نشیند و به مسائلی که دارای معنی و اهمیت اساسی در حیات انسانی است می اندیشد و حال آنکه بقیه مردم وقت ونیروی خود را فقط صرف زیستن (زنده ماندن ) می کنند . گاه گاه ،وقتی روزنامه یا مجلات  داستانی درباره فلاسفه عصر ما مانند برتراند راسل با آلبرت شواتزر منتشر می کنند ،این تاثیر در ما حاصل می شود که آنان  وقت خود را به تفکر و تامل کاملا انتزاعی درباره مسائل و مشکلات جهان اختصاص می دهند و به افکار یا نظریاتی می رسند که ممکن است عالی به نظر آید ، ولیکن چندان ارزش عملی نداشته باشد .

این ملحض نظر عامه در باب فلسفه است که اگر آن را مهمل و لاطائل و لفاظی بیهوده ندانند ، باری مغلق و مبهم  می دانند . البته باید اذعان کرد که در این داوری و تلقی همه تقصیر متوجه مردم (اعم از علما عامه )نیست ، بلکه فلاسفه خود در این ابهام آفرینی و دشوار نمایی سهم بسزایی دارند .

این مطلب در آینده اندکی روشنتر خواهد شد .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد