روزنه

فلسفی

روزنه

فلسفی

میراث فکری قرون وسطی (1)

     

در روزگار ما از جهات متعدد تمایلی وجود دارد که درباره فکر و فرهنگ قرون وسطی کمتر بیندیشد. در پشت این تمایل رای و اندیشه ای هست با این استدلال که :یونانیان یک شکل عالی و اصیل و با شکوه تمدن را ایجاد کردند که هر چه نسبت به تمدن جدید از جهت فنون در مرحله فروتری  بود ‎ در اساس به آن شباهت داشت .این فرهنگ را رومیان به نحو وسیعی بسط و گسترش دادند سپس مسیحیت جانشین دنیای یونانی و رومی شد و گروهها و جماعات بیگانه امپراطوری روم را بر انداختند و برای هزار سال تمدن اروپایی به خواب و رکود فرو رفت اما در عصر تجدد فرهنگی یا دوره رنسانس (قرون 15 و 16) روح مردم مغرب زمین بیدار شد و دوران شکوه و جلال جهان یونانی  و رومی و نوزایش علم و فلسفه دوباره آغاز شد  .

کوشش های که متفکران قرون وسطی در تاسیس فلسفه ای از آن خویش نمودند در واقع بیشتر عبارت پردازی بی معنی و ارائه عقاید میان تهی بود . و این نوع فلسفه هیچ ارتباط صریح و مستقیمی نه با مذاهب بزرگ فلسفی و پیشینیان داشت ونه با افکار آیندگان ‏ . یعنی « عصر جدید » این است تفسیر  و استنباط متداول در تاریخ فلسفه .

درست است که حتی کسانی که بدین سان استدلال می کنند  در تمدن قرون وسطی چیزی برای ستایش یافته اند و آن مثلا کلیساها و سایر افتخارات معماری و تاسیس نظام تعلیم و تربیت دانشگاهی است که هنوز هم وسیله اصلی انتقال فرهنگ است . لیکن کمک عام و کلی متفکران عصر میانه (=قرون وسطی ) ‎ٍِ به دانش و معرفت اغلب دست کم گرفته و تحقیر میشوند این طرز تلقی نسبت به فکر قرون وسطی بیشتر ناشی از تعصب است .

شرح و بیان پیدایش این تعصب چندان دشوار نیست :

1)    این تعصب تا اندازه ای دینی بود زیرا غالب متفکران بزرگ قرون وسطی کاتو لیک های دیندار بودند و حال آنکه فلاسفه مبرز جدید  یا پروتستان بودند و یا متفکران آزاد اندیش .

2)    این تمایل و تنوع تا اندازه ای نیز علمی بود کسانی که جهان جدید فکر را آفریدند یا علما و دانشمندان بودند یا فلاسفه ای که تحت تاثیر زیاد سیر و اسلوب علوم طبیعت قرار داشتند . لیکن مدرسیان – که فلاسفه قرون وسطی غالبا بدین نام خوانده می شدند – اصولا علاقه مند به فلسفه اولی و منطق وسیاست بودند . علاوه بر این متفکران مدرسی در علم طبیعی ارسطو تبحر داشتند در صورتی که فیزیک جدید از همان ابتدا به عکس العملی بر ضد دیدگاه و روشهای فیزیک ارسطو راه می نمود .

3)    همچنین این تعصب تا اندازه ای جنبه ای ادبی داشت . فضلای دوری رنسانس دوباره به تجدید زبان لاتین باستانی پرداختند اما لاتینی که فلاسفه عصر میانه به آن می نوشتند هر چند دارای قوت تاثیر و نفوذ و صراحت و دلپذیری و کشش برای کسانی که ان را کار می بردند بود ‎‏ًً‎ْْ.قابل مقایسه با لاتین ادبی نویسندگان رومی نبود .

4)    بالاخره این تعصب تا اندازه ای بر ضد یک طبقه حرفه ای بود متفکران قرون وسطی اغلب اهل کلیسا بودند و حال انکه غالب دانمندان و فلاسفه از زمان رنسانس به بعد غیر روحانی بو دند . این مردان غیر روحانی طبعا آرزو و اشتیاق داشتند که دانش و تعلیم و تربیت از انحصار کشییشان قرون وسطی که در ان دوران جز اهل کلیسا معدود با سواد و ادیب بودند  بدر آید و آزاد گردد .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد