در روزگار ما از جهات متعدد تمایلی وجود دارد که درباره فکر و فرهنگ قرون وسطی کمتر بیندیشد. در پشت این تمایل رای و اندیشه ای هست با این استدلال که :یونانیان یک شکل عالی و اصیل و با شکوه تمدن را ایجاد کردند که هر چه نسبت به تمدن جدید از جهت فنون در مرحله فروتری بود در اساس به آن شباهت داشت .این فرهنگ را رومیان به نحو وسیعی بسط و گسترش دادند سپس مسیحیت جانشین دنیای یونانی و رومی شد و گروهها و جماعات بیگانه امپراطوری روم را بر انداختند و برای هزار سال تمدن اروپایی به خواب و رکود فرو رفت اما در عصر تجدد فرهنگی یا دوره رنسانس (قرون 15 و 16) روح مردم مغرب زمین بیدار شد و دوران شکوه و جلال جهان یونانی و رومی و نوزایش علم و فلسفه دوباره آغاز شد .
کوشش های که متفکران قرون وسطی در تاسیس فلسفه ای از آن خویش نمودند در واقع بیشتر عبارت پردازی بی معنی و ارائه عقاید میان تهی بود . و این نوع فلسفه هیچ ارتباط صریح و مستقیمی نه با مذاهب بزرگ فلسفی و پیشینیان داشت ونه با افکار آیندگان . یعنی « عصر جدید » این است تفسیر و استنباط متداول در تاریخ فلسفه .
درست است که حتی کسانی که بدین سان استدلال می کنند در تمدن قرون وسطی چیزی برای ستایش یافته اند و آن مثلا کلیساها و سایر افتخارات معماری و تاسیس نظام تعلیم و تربیت دانشگاهی است که هنوز هم وسیله اصلی انتقال فرهنگ است . لیکن کمک عام و کلی متفکران عصر میانه (=قرون وسطی ) ٍِ به دانش و معرفت اغلب دست کم گرفته و تحقیر میشوند این طرز تلقی نسبت به فکر قرون وسطی بیشتر ناشی از تعصب است .
شرح و بیان پیدایش این تعصب چندان دشوار نیست :
1) این تعصب تا اندازه ای دینی بود زیرا غالب متفکران بزرگ قرون وسطی کاتو لیک های دیندار بودند و حال آنکه فلاسفه مبرز جدید یا پروتستان بودند و یا متفکران آزاد اندیش .
2) این تمایل و تنوع تا اندازه ای نیز علمی بود کسانی که جهان جدید فکر را آفریدند یا علما و دانشمندان بودند یا فلاسفه ای که تحت تاثیر زیاد سیر و اسلوب علوم طبیعت قرار داشتند . لیکن مدرسیان – که فلاسفه قرون وسطی غالبا بدین نام خوانده می شدند – اصولا علاقه مند به فلسفه اولی و منطق وسیاست بودند . علاوه بر این متفکران مدرسی در علم طبیعی ارسطو تبحر داشتند در صورتی که فیزیک جدید از همان ابتدا به عکس العملی بر ضد دیدگاه و روشهای فیزیک ارسطو راه می نمود .
3) همچنین این تعصب تا اندازه ای جنبه ای ادبی داشت . فضلای دوری رنسانس دوباره به تجدید زبان لاتین باستانی پرداختند اما لاتینی که فلاسفه عصر میانه به آن می نوشتند هر چند دارای قوت تاثیر و نفوذ و صراحت و دلپذیری و کشش برای کسانی که ان را کار می بردند بود ًًْْ.قابل مقایسه با لاتین ادبی نویسندگان رومی نبود .
4) بالاخره این تعصب تا اندازه ای بر ضد یک طبقه حرفه ای بود متفکران قرون وسطی اغلب اهل کلیسا بودند و حال انکه غالب دانمندان و فلاسفه از زمان رنسانس به بعد غیر روحانی بو دند . این مردان غیر روحانی طبعا آرزو و اشتیاق داشتند که دانش و تعلیم و تربیت از انحصار کشییشان قرون وسطی که در ان دوران جز اهل کلیسا معدود با سواد و ادیب بودند بدر آید و آزاد گردد .