روزنه

فلسفی

روزنه

فلسفی

درسی در منطق(1)

 در آمد

                                درسی در منطق(1)

چندین سال پیش توفیق دست داد یکی دو بار منطق تخصصی (3) را در دوره کارشناسی تدریس کردم. شرح درس «صناعات خمس» بود. من به این باب منطق تعلق خاطر داشتم و دارم. در کتاب های منطق مسطور است ارسطو منطق را از بهر دفع مغالطات نوشت. تا مغالطات نیک فهم نشود،ضرورت خواندن منطق نیز فهم نمی شود.

اینک در این باب از منطق ،از قضای اتفاق ،در آخر کتب منطقی جای گرفته است. در حالی که ،به لحاظ تعلیمی،جایگاه آن در اول منطق است.نکته بازپسین این که ،این باب فقط شامل مغالطات نمی شود،خطابه و جدل...نیز در این باب بحث می شود.

                             صناعات خمس

ارزش قیاس بر حسب اینکه از چه نوع مقدماتی تشکیل شده باشد،متفاوت است و متناسب با آن مقدمات،نامی بر آن می نهند. بدین سان پنج فن یا صناعت پدید می آید که عبارتند از:برهان ،جدل،خطابه ،سفسطه و شعر. جدل ، خطابه و مغالطه مهمتر از بقیه است. این تقسیم بندی توسط ارسطو وضع شده و منطق دانان اسلامی نیز از او پیروی کرده اند.

برهان مفید یقین قاطع است ،جدل مفید رایی مشهور یا مقتضی الزام، مغالطه مفید اعتقاد جازم  غیر مطابق ، خطابه مفید اعتقاد غیر جازم (ظن غالب ) و شعر مفید تخیل است. 

                          جدل

جدل ترجمه کلمه (دیالکتیک) است ،مرکب از دو جرء (دیا) و (لکتیکون) و به مفهوم گفتار می باشد . در قیاس جدلی احراز حق یا اثبات باطل مد نظر نیست ، بلکه الزام طرف مقابل یا رفع الزام از خویش (خواه به حق باشد یا  به باطل ) مورد توجه است . بنابراین جدل عبارت است از بحث ، پرسش و پاسخی که به نحوی خاص بین دو طرف برقرار می شود . بدین سان که یک طرف پیوسته از دیگری سوال می کند و عقیده او را درباره امری جویا می شود و طرف مقابل را به بررسی مطلب وا می دارد و از او می خواهد که به سوالات وی پاسخ دهد.

دو طرف جدل عبارتند از سائل و مدافع . هدف از پرسش این است که سائل مدافع را وادار به تناقض گویی (جمع بین سلب و ایجاب ) کندکه علامت بارز کذب است.

در جدل ، وضع عبارت است از عقیده ای که از آن دفاع می شود . لذا مدافع ،(مجیب) یا (حافظ الو ضع ) نیز نامیده  میشود . سائل نیز که پیوسته در پی مناقشه است ،( ناقض الو ضع ) نام می گیرد .

مراد از جدل دستیابی به حقیقت نیست، بلکه کشاندن طرف مقابل به تناقض گویی است . ما از طریق جدل نمی توانیم به حقیقت دست یابیم . خواجه نصیر الدین طوسی در اساس الاقتباس میگوید :مقصود از جدل الزام غیر است و لا محاله مشتمل بود بر نزاعی . ارسطو با این نوع استدلال مخالف بود و تمرین سخنوری را تنها فایده آن دانست.

تفاوت جدل و مناظره : در جدل ما پروای حقیقت نداریم ولی در مناظره پروای حقیقت داریم . گفتگوی سقراط با مخالفانش را می توان مناظره نامید.

تفاوت مجادله و مشاغبه :شرط مجادله اعتراف جازم است ،پس باید یکی از دو طرف پیروز شود و طرف مقابل را وادار به سکوت و اعتراف کند . حال اگر هیچ کدام از طرفین تسلیم دیگری نشود مشاغبه روی داده است.

اقسام جدل: جدل بر دو قسم است ،یکی  جدل احسن و دیگری جدل مذموم . جدل احسن برای الزام مردم فاسد العقیده و منکر حقیقت به کار می رود . جدل مذموم برای پا بر جا نمودن و پایمال کردن حقیقت به کار می رود.

منافع جدل احسن :دفاع از عقاید حقه است در برابر معاندان و منکران حقیقت ،هدایت عوام و اقناع کسانی که از فهم حقایق حقه و دلایل برهانی ناتوانند. نیز برای ارشاد مبتدیانی است که تازه به تحصیل علوم پرداخته و به درجه فهم مطالب دقیق  نرسیده اند و در نهایت تمرین ذهنی برای تسلط بر جواب گویی و سخنوری است.

                             خطابه          

خطابه عبارت است از سخنی که در برابر جمع برای اقناع و بر انگیختن ایشان ایراد میشود  و لذا صناعتی است که آیین و روش توفیق در اقناع را می آموزد . مقصود از خطابه این است که شنونده منفعل شده و سخنی را با جان و دل بپذیرد.

مقدمات (اجزاء) خطابه ، مشهورات ،مقبولات و مظنونات  هستند. از آنچه که خطیب به اقوال پیامبران ،اولیاء دین و بزرگان مقبول القول ،استشهاد میکند و لحن را نیز با کلام متناسب می کند ،سخنش بر دل ها می نشیند و اگر در خطابه مهارت داشته باشد ، دل ها  را از جای می جنباند و شوری در حاضران بر می انگیزد . از همین روست که خواجه در تاثیر خطابه می گوید :  هیچ صناعتی از صناعات خمس در افاده تصدیق اقناعی به درجه خطابه نمیرسد . زیرا عقول عامه از ادراک قیاسات برهانی قاصر است ، بلکه از جدلی نیز هم .

چون جدل نیز در تعلق به کلیات ،جاری مجرای برهان است . پس صناعتی که مکفل افادت اقناع بود ،در اذهان جمهور جز خطابت نبود. لذا گفته اند برهان مختص به خواص است و خطابه مختص به عوام .  خواجه در جای دیگر می فرماید:اشارات قرآن آن جا که فرموده است:(ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة م جادلهم بالتی هی احسن) . موافق این نکته است که مراد از حکمت ،(برهان ) است ،مراد از موعظه حسنه ،«خطابه» ، و مراد از جادلهم ،«جدل احسن» است .

شرط خطابه این است که آنچه در آن ایراد می شود ، به سوی غایتی معین جریان یابد و هر عبارتی در نظام کل خطابه محلی مشخص داشته باشد. بنابراین  هر سخنران در سخن خود باید طرحی منظم دقیق و سنجیده  را پی گیری نماید و از پراکنده گویی بپرهیزد . افلاطون در این زمینه می گوید :خطابه و گفتار موجود زنده ای است . یعنی باید سر ،دست و پا داشته باشد ، آغاز و انجامی داشته باشد و این  قسمت ها با هم مرتبط و متناسب باشند .

فردوسی میگوید:

« سخن را سراست ای خداوند و بن               میاور سخن در میان سخُن‏ًَ‏‎ٍِ»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد